نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

بازگشت

-آن را که روان اش را غم خوار نیست دیده ای؟

-آری.دیدم:ریزه خوار سفره هاست و مانده هاء به کوی افکنده بر میچیند!

 

۱-آخرین جمله از لوح دوازدهم حماسه گیل گامش۲-تسلیت به خاطر اونکه روحش شاده!۳-زندگی معجزه است!۴-سعی میکنم باهاش کنار بیام.

من با وجود راه های بسته هم میروم

بزرگی نهنگی را فرض کنید که دارد زمین را مثل موش های کوچک میکند

تا پایین برود

پایین تر

تا مغزش رها شود

راه ها را هم بستند

من فرصت رفتن پشت پنجره را نداشتم

که بوی نسیم  را حس کنم

خورشید هنوز هم از افق  میاید

 رها بودن  میان زمین و آسمان

منتظر برای پیدا شدن یک قطب

دریا ما را نپذیرفت  پس زد

بخواهد یا نخواهد من نهنگم

و صبح ها به شنا میروند

  نمیمانند تا راه فرو رفته باز شود

از خمیر دندانهای تلخ که بدتر نیست

یا از بوی گازوئیل

اگر لازم باشد میرویم

پس لازم است

اگر این مارماهی های کوچک صد راهمان شوند  مهم نیست

نهنگ سفید که نیستیم خاطر خواهمان شوند  شکارمان کنند

 سیاه  کوچک

مغزم دارد بلند میشود

باران اگر بخواهد و میبارد

 بستنی هایم را خورده ام

دعوت  شده ام

بستنی  با خدا هم لذت دارد

وقتی آبهای شور بستره گلها میشوند

 بستره من که بزرگم  نهنگم

دنیا کارش تمام شده

هفته دیگر  برای شستشوی یخچال و فرش و دریا و کوه میاید

جیر و مواجبش را میدهیم

سر برج

 میلرزم

مثل گلها

که وقتی سربازها حمله میکنند پژمرده میشوند

و دسته عینکشان خراب میشود

حتی اگر کارت اینترنتم تمام شود

حتی اگر ۴ روز آسمان را از نزدیک نبینم

درز ها فراوانند

و مغز من کوچک

از همین شکاف ها فراریش میدهیم

 بستنی  می خوریم

و من از این پایین

در حال غرق شدن

مغزم را تماشا میکنم

که مثل بادبادک بالا میرود

کاش دلم میامد که قرقره را ول کنم

بگزارم  مثل آواز همه جا پخش شود

من گرمم

به واسطه گرمای عزیز و فرح بخش یخها

من رفتن را تعیین میکنم

به پشتوانه گرما

در من نشانه هایی از انقلاب درونی است

نهنگ ها معده های بزرگی برای حضم دارند

کم کم

انقلاب را حضم میکنیم

ما که نهنگ در حال رویش و  رفتنیم

شب ها همه میخوابند

 شب هم میرویم

صندلی شماره ۵

دور از پنجره

 

پی نوشت:۱-اگر کسی اولین باره به بلاگ میاد و این پستو خونده بره پست من میروم رو هم بخونه(البته اگه دوست داره!)۲-آب را درست مصرف کنید۳-صرفه جویی کنید۴-فرصت توضیح ندارم می خواهم بروم۵-یک خبر خوب تو بلاگ ماهی بالی هست برین بخونین

فرار مغز ها

 

محسن نامجو

دیشب یک خبر بسیار بد شنیدم(وحشتناک بد)!

 

 

محسن نامجو رفت!

 

 

محسن نامجو خواننده صاحب سبک و بسیار خوب ایران به اتریش رفت.وی با ترانه و اعقاید بحث برانگیزش تاثیر بسیار خوب و زیادی روی موسیقی ایرانی داشت.از آنجا که مهاجرت موسیقیدانان هم نوعی فرار مغزهاست وی نیز مغزی فرار کرده است!

مثبت اندیشی وی نیازی به توضیح ندارد.او هم رفت.با امید منتظرش هستیم.

موفق تر باشد!                  نامجو

پی نوشت:۱-افسردگی گرفتم!۲-تنها خواننده ای که باهاش عشق میکردم و حتی اگه آشغالم می خوند قبولش داشتم!۳-یه جوری حرف میزنم انگار زبونم لال نامجو...۴- رفتوندنش!۵-هر چی از نامجو searchکنیم قابل دسترسی نیست!۶-دلا غافل ز سبحان ز سبحانی چه حاصل؟!

ورود بازیگران سینمای ایران به بندر عباس

بسمه تعالی

 

با سلام خدمت بینندگان

به مناسب سالروز گرامیداشت شهدای هواپیمای ایر باس چند تن از هنرمندان و بازیگران سینمای ایران به بندر عباس آمدند(ساعت ۲ هواپیما نشسته شد!ومن تو فرودگاه بودم).طی پیشوازی از آنان موفق به دیدن آنان شدیم و توانستیم افرادی چون :سیروس الوند- پرویز پرستویی-سعید راد- حسن پور شیرازی-علی نصیریان-جهانگیر الماسی-رویا تیموریان -مهتاب کرامتی- باران کوثری و... ببینیم.

به آنان خوشامد گفته و از حضورشان بسیار خرسندیم.

 

مدیریت بلاگ نخلستان سعدی

 

پی نوشت:۱-موفق نشدم عکسامو بزنم تو بلاگ(وقتی photoshopخراب میشود و عکس ها سنگینند)۲-گزارشم با عکس بود!۳- اگه تونستم حتما عکسامو میزنم ۴-خیلی خوشحالم!۵-فعلا خبرشو داشته باشین تا بعد!۶-خیلی بد شد!

من میروم

 

مثل اجساد ماهیان که روی آب می مانند

مغزم تقریبا چنین وضعی دارد اما مثل آدم های در حال غرق شدن سنگین شده ام و پایین می روم

پایین

و پایین تر

دارم میروم

همش در حال رفتنم

اما خورشید از جایش تکان نمی خورد.

گلهای تازه می رویند اما در آب شورند.جالبند

اما نمی دانم چه هستند

جاده ها معمولا رو به افقند و جاده من دارد به سمت پایین میرود .شده است مثل ضربان قلب مرده!

تازگی ها جالب شده ام

گاهی اینگونه میشوم ولی این بار جالب تر شده ام!

چقدر خوب است که شمردن ثانیه ها سودی ندارد.

من همچنان دارم میروم

شاید هم غرق میشوم

شاید هم مغزم دارد به سمت آسمان میرود

کم کم سرم دارد باز میشود

گفتم جالب شده ام!

رو تختی من سبز است

و من مثل اواخر آذر و اوایل دی ماه سردم.

دستانم سرد است.

این را همه می گویند!

وهمه میبینند روتختی من سبز است اما شاید سبز نیست!

شاید همه اشتباه می کنند!

شاید من سرد نیستم شاید خیلی هم گرم باشم!

آب دریا سرد است .

و گلهای شور در حال رویدنند .

من احساس میکنم زمان متوقف شده است و دنیا دارد یخچالش را تمیز میکند که آب دریا سرد شود!

نیوتون چه دروغ بزرگی گفت!

خودم حس کردم که از آن بالا پرت شدم و معلق ماندم.

شک ندارم که اشتباه میکردم.

عادت را میشود ترک کرد .

یادم باشد به خورشید بگویم راهش را عوض کند.

از پشت کوه یا افق دریا نیاید و مثل من جالب باشد

و در جاده رفتن بدرخشد

خیلی ناگهانی قل بخورد وسط آسمان و لبخند بزند.

مثل تبلیغ چیپس!

من دستانم سرد است ولی همیشه میخندم.

کولر اتاقم خراب شده و گرم که میشود اخم میکنم.

وقتی گرم میشود شروع میکنم به پایین رفتن و غرق میشوم.

سرما مرا نگه میدارد .یخ میزنم و ومنجمد میشوم.

نهنگ ها وقتی گرمند گران ترند یا وقتی منجمدند

خیلی وقت است بازار ماهی فروشها نرفته ام

چیزی درون سینه ام میتپد

فکر کنم گلها فشار خون دارند.

و آوند هایشان برای جریان خون تنگ است

و مثل من احساس خفگی می کنند.

قلبشان هم درد می کند.

وقتی جالب می شوم گشنه ام نمیشود.

آسمان همیشه آبی نیست

و خورشید به حرف من گوش نمیدهد.

هنوزم میروم

تا به حال به پنجره ها فکر نکرده ام

صبح ها هیچ نسیمی صورتم را نمینوازد

چون نه کنار پنجره ام

نه در حیاط

خانمان حیاط ندارد

در اتاق هم که نسیمی نیست

پس نسیم سحری یک دروغ مصلحت آمیز برای عاشق هاست

و حتی به پردها

و نرده ها

و فاصله ها که به وسعت قلب منند

اما به خدا که از روی دانایی انسان را خلق کرد فکر کرده ام

اما زیاد نه

چقدر خوب میشد اگر ابرها قرمز بودند

و باران صورتی بود

آن وقت بعد از گریه حتما باید صورتمان را میشستیم

این کار باعث میشد پوستمان با طراوت تر شود

آبهای شور پیوسته بستره گلها هستند

نهنگ ها بزرگند

نهنگ ها خیلی بزرگند

گلهای قرمز پنج پر با عمری بین سه تا پنج روز مثل لاله ها که مثل نهنگ ها بزرگند و سنگینند و همش غرق می شوند

خائنی کف کشتیهایمان را سوراخ کرد و رفت و ما غرق شدیم

درود بر آن خائن پست که ما را چنین وا داشت که بدانیم غرق شدن چیست

لباس مادرم آبیست و گل های قرمز دارد و بوی لباس مادر ها را میدهد

لباس پدرم...سالهاست به خوابم هم نیامده

من تنها غرق میشوم

یعنی دارم تنها میروم

و برای کسی جا ندارم

ردیف اول صندلی شماره5

من دارم میروم

حتی اگر تنها باشم

و حتی اگر آبهای شور بستره من نیز شوند

و حتی اگر آقای محمود هاشمی از اداره پست کازرون هم نباشم که وقت کسی را بگیرم

و حتی اگر عطسه کنم و صبر بیاید

من باز هم غرق میشوم

منتها اگر گرم شوم و یخها از تنم باز شوند

من میروم

مثل ضربان قلب یک مرده

مثل مغزم که معلق و شناور است

 

پی نوشت:دارم میرم وقت ندارم!

مادر

کتابی در اوج آب و تاب که تاب آن شعله عالمتاب غم بی نهایت من و عشق بی نهایت تو را بر تابد.باز گفتم در قاموس خدایی شعر و شور و شعور «نه»وجود ندارد.

بر آن شدم که پاره های دل خویش واژگانی بسازم شرح غمت را و جمله زندگی را در جمله ای خلاصه کرده خود را خلاص کنم و بنویسم من ناتوان و ناتمام این کار توان شکنم و آنگاه جمله حرفها را در کلمه ای جمع کرده نوشتم :

«پشیمانی»

مادر!

در اندیشه به تو

زندگیم کتابی است که کلمه کلمه اش تفسیر همین کلمه است.

 

از عبدلله افقهی ( هرگز نمیر مادر)

 

پی نوشت:۱-روز مادر مبارک ۲-مطالب خوبی توی کتاب بود که من اینو انتخاب کردم!۳-من برگشتم سالم ولی خسته ۴-بازم روز مادر مبارک!۵-یک عدد مادر بسیار نمونه:یک عدد مادر به مقدار لازم نمونه!