نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

یادی از سعدی

یکم اردی بهشت سالروز بزرگداشت ابوعبدالله مشرف ابن مصلح یا مشرف الدین ابن مصلح الدین عبدالله شیرازی مشهور به شیخ سعدی یا شیخ شیرازیا شیخ شاعر و نویسنده بزرگ ایران که به افصح المتکلمین معروف شده است را به تمامی دوستان از جمله خودم تبریک می گویم .در باب نام و نام پدر و همچنین در باب تاریخ ولادت سعدی اختلاف بسیار است . چنانکه نام او و پدرش را گونه گون نوشته اند . و ولادتش را از ۵۷۱ تا ۶۰۶ ه.ق.احتمال داده اند.همچنین در تاریخ وفاتش سال ۶۹۰ و۶۹۵ ه.ق نیز ذکر شده است .بهر حال سعدی در شیراز ولادت یافت و در کودکی از پدر یتیم ماند.خانواده و قبیله او غالبا عالما دین بودند . و سعدی هم بعد از تحصیلات از شیراز بیرون آمد ... پاریس ۱۹۱۹ ...آسیای صغیر ..عرب ... ابوالفرج ابن الجوزی ...آسیای صغیر ... مخزن السرار ... شرق شناسان .. لاتین ... از مجموع اطلاعات مذکور میزان نفوذ سعدی در قلمرو زبان فارسی و همچنین اندازه شهرت سعدی و تاثیر وآثار او در نویسندگان شرق و غرب بدست میاید.

 

با کمی تخلیص نقل از دایره المعارف : مرحوم دکتر غلامحسین مصائب

 

 

سبب نظم کتاب

در اقتصای عالم بگشتم بسی        به سر بردم ایام با هر کسی

تمتع ز هر گوشه ای یافتم          ز هر خرمنی خوشه ای یافتم

چو پاکان شیراز خاکی نهاد         ندیدم که رحمت بر این خاک باد

تولای مردان این پاک بوم            بر انگیختم خاطر از شام و روم

دریغ آمدم ز آن همه بوستان          تهیدست رفتن سوی دوستان

بدل گفتم از مصر قند آورند               بر دوستان ارمغانی برند

مرا گر تهی بود از آن قند دوست   سخنهای شیرین تر از قند هست

نه قندی که مردم به صورت خورند       که ارباب معنی به کاغذ برند

چو این کاخ دولت بپرداختم             براورده در از معرفت ساختم

یکی باب عدل است و تدبیر و رای       نگهبانی خلق و ترس خدای

دوم باب احسان نهادم اساس      که منعم کند فضل حق را سپاس

سوم باب عشق است و مستی و شور     نه عشقی که بند برخود به زور

چهارم تواضع رضا پنجمین            ششم وصف مرد قناعت گزین

به هفت در از عالم تربیت            به هشتم در از شکر بر عافیت

نهم باب توبه است و راه صواب           دهم در مناجات و ختم کتاب

به روز همایون و سال سعید        به تاریخ فرخ میان دو عید

ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج        که پر در شد این نامبر دار گنج

بمانده است با دامنی گوهرم          هنوز از خجالت سر اندر برم

که بحر لولو صدف نیز هست          درخت بلند است در باغ پست

الا ای خردمند فرخنده خوی          هنرمند نشنیده ام عیب جوی

قبا گر حریر است و گر پرنیان         به ناچار حشوش بود در میان

تو گر پرنیانی نیابی مجوش        کرم فرمای و حشوش بپوش

ننازم به سرمایه فضل خویش         به در یوزه آورده ام دست پیش

شنیدم که در روز امید و بیم         بدان را به نیکان ببخشد کریم

تو نیز ار بدی بینی ام در سخن       به خلق جهان آفرین کار کن

چو بیتی پسند آیدت از هزار به       مردی که دست از تعنت بدار

که خرما به شیرینی اندوده پوست      چو بازش کنی استخوانی ور اوست

همانا که در پاس انشای من   چو مشک است بی قیمت اندر ختن

چو بانک دهل هولم از دور بود      به غیبت درم عیب مستور بود

گل آورد سعدی سوی بوستان      به شوخی و فلفل به هندوستان

 

دکتر سعدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد